در تعطیلات نوروز با خانواده تصمیم به مسافرت گرفتیم. وقتی که داشتم لباسهایم
را جمع آوری میکرم با خود فکر کردم آیا آنجا جای باشکوه و دیدنی است ؟
گفتم بله ... فردا صبح حرکت کردیم، عصر به آنجا رسیدیم ... استراحت کردیم ...
روز بعد به موزه رفتیم و بسیاری از پرندگان و چرندگان و خزندگان را دیدیم ...
همه بدون توجه به زیبایی های موزه فقط عکس و فیلم میگرفتند و کسی
در لحظه حال نبود ...
به جاهای دیگری رفتیم ... بازار ، پارک و ...
چند روز آنجا ماندیم ... در موقع بازگشت به این فکر می کردم که می توانم
دیدنی های سفرم را برای شما بنویسم ...
در راه بازگشت همه خاطراتم را نوشتم تا آن را به آموزگار خود بدهم و برای
همکلاسی هایم بخوانم و در وبلاگم برای شما هم بنویسم ...
نازنین سلام، نازنین هستم. نه سال دارم و کلاس سوم دبستان هستم. در این وبلاک از کتاب کوچک زندگی خودم برایتان می نویسم. موفق باشید |